چندی پیش پدرم کاری در حوزه معماری داخل به من داد که در واقع لطفی بود به یکی از همکاران پدرم. طراحی بسیار کوچکی هست و هراز چند گاهی احساس خستگی میکنم. بیشتر از این که خلاقیتم رو به چالش بکشه، تبدیل به اپراتور کامپیوتری شدم. در واقع نقشههایی میکشم و مدل سازی و رندر سه بعدی میکنم.
چیزی که باعث میشه تا من با معماری احساس مشکل داشتن بکنم در تکرار و یکنواختی اتفاقاته. در واقع زمانی که شما در دنیای واقعی معماری میکنید، شاید فقط ۵٪ این فعالیت، متشکل از خلاقیتتونه و بقیش یک سری اصول تکراری هست. و این برای کسی مثل من که به دنبال چیزهای جدیده بسیار خسته کننده و نا امید کنندست.
ازین جهت خیلی دوست دارم که ریسکهای بیشتری رو بکنم و به دنبال ایجاد تغییرات در لحظهام. کارهای Non-profit میتونن راه حلهای خوبی برای شروع فعالیتم باشن اما از طرفی من تجربهی عملی قابل توجهی ندارم. شاید بد نباشه که کمی صبر کنم. :)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر